خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی
خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

تعیین زمان بدنیا اومدنت!!!!

امروز 2 شهریور وقت دکتر داریم و من بازم از اینکه وزنم زیاد شده تعجب کردم!آخه این بار خیلی کم خوردم(یعنی خیلی سعی کردم!!!) و کلی هم ورزش! 2 کیلو دیگه اضافه کردم و حالا مامان جونت شده 87 کیلو!!!!!!!!!دقیقاً 20 کیلو از اول بارداری تا حالا تپل تر شدم!!!! دکتر یه کم با آزمایشی که داد منو ترسوند! باید آزمایش مسمومیت حاملگی بدم که از علائمش اضافه وزن و ورم شدیده!!! امیدوارم که طوری نباشه...یعنی مطمئنم که من و تو در سلامت کاملیم و این آزمایش رو هم میدیم و خیالمون راحت میشه!.... از خانوم دکتر خواستم حدوداً بگه که تو قشنگم کی به دنیا میای تا کمی برنامه ریزی کنیم! اونم توی تقویمش نوشت:شنبه، 30 مهر.........قربونت برم که ماه مهری شدی.....پاییزی من...رنگارنگ من....

از دکتر رفتم خونه مادرجون و ظهر همگی رفتیم هایپراستار خرید...خاله محبوبه خیلی دوست داشت اونجارو ببینه و منم دیگه باید کلی خرید کنم واسه خونه که وقتی تو میای همه چیز توی خونه مهیا باشه عزیزم....هرچند نیم ساعت که گذشت بدجوری کمر درد گرفتم و خریدامو نصفه تموم کردم!!دیگه راستی راستی روزهای سخت و پرفشار شروع شده و نباید خیلی خودمو خسته کنم!....

شب هم رفتیم دیدن دوقلوهای ناز محمد و آزاده....وای!!!!!!!!من از نزدیک تا حالا دو تا دوقلوی کوچولو ندیده بودم!!!خیلی با مزن!.....وقتی میدیدمشون باورم شد که تا دو ماه دیگه خودم یکی از اینارو دارم....که باید بغلش کنم،شیر بدم و خلاصه ازش نگهداری کنم! کارایی که هم خیلی شیرینه و هم خیلی پراسترس...البته مطمئنم با توانی که خدا میده و شیرینی دیدن چشمهای زیبای تو پذیرای همه سختیهاش هستیم و بی صبرانه متظرتیم عزیز دل مامان پریسا و باباعلیرضا.

نظرات 1 + ارسال نظر
nely دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ق.ظ http://mavanini.blogsky.com

وای خداجون خیلی خوشحال شدم که دوباره تو وب مطلب گذاشتید امیدوارم سلامت بدنیا بیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد