خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی
خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

اضافه شدن تخت و کمدت به اتاقمون

امروز شنبه 8 مرداد بالاخره بعد از کلی پیگیری های من بالاخره تخت و کمد فرشته کوچولون حاضره که بیاد خونمون....از صبح با ذوق خاصی مشغول مرتب کردن اتاق شدم....آخه مامانی ما توی این خونمون فقط یک اتاق خواب داریم و مجبوریم برای جا دادن وسای نازت یکسری از وسایلو بیرون بیاریم....یکی از دراور هارو میاریم بیرون میذارم جای دکور کنار تلویزیون و پا تختی های تختمون رو ه باید بیاریم بیرون....خلاصه من همه جارو مرت کردم تا بابایی بیاد خودش همه رو جابجا کنه....با اینکه خونمون یه کم شلوغ میشه و اتاق که حسابی تنگ میشه اما انقدر این کارو با عشق کردم که ناراحت هیچی نبودم...همه وسایل این خونه فدای سر اومدن تو....وقتی باباعلیرضا هم اومد حسابی با بگو بخند همه رو جابجا کردیم....

بعدشم رفتیم خیابون دلاوران و همه چیز تخت و کمد رو چک کردم...آخه خیلی حساس بودم که همه چیزش همون بشه که خواستیم...بعدشم من برگشتم خونه و چشم انتظار وسایلت شدم...بابایی با دوستش عمو محمد وسایلو  با وانتش آوردن خونه...وای که چقدر اذیت شدن،آخه این کمد خشگلت از راهرو رد نمیشد و  حسابی عرقشون در اومد....بابایی خودش همه رو تمیز کرد و گذاشتن سر جاش،البته چون حالا 3 ماهی مونده دیگه تختتو وصل نکردیم و گذاشتیم بعداٌ اینکارو کنیم......منم آخر شب کلی خرید های تورو که بیشتر از 10 تا کیسه گنده بود گذاشتم توی کمدت تا بعد با سلیقه بچینیم.....

وای که هر چند دقیقه میومدم تو اتاق و از دیدن کمد قشنگت کیف میکردم...خیلی دوسش دارم...امبدوارم تو هم دوسش داشته باشی عزیزم...مبارکت باشه قشنگم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد