خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

سفر به مشهد

شهریور تموم شده و برگ ریزون شروع شد. دیگه فهمیدم هنوز موقش نبوده که تو گل من بیای. راستش چون واسه اومدنت خیلی هیجان دارم ناراحت شدم اما مطمئنم که تو بهترین روزای خدا میای...لک لکا هنوز دارن تو آسمون بال میزنن تا به موقش تورو بیارن تو دل من. پس نباید ناراحت بود.اینکه یه کم طول بکشه تو بیای طبیعیه.

خیلی اتفاقی از طرف کار بابا علیرضا جور شده که بریم مشهد،با مادر جون و پدرجون. همیشه زیارت امام رضا بهم آرامش داده و هرچی خواستم برام برآورده کرده، قبل اینکه با بابا علیرضا ازدواج کنم بهم نشون داد که باباییت اون کسیه که برام میمونه و نباید نگران آینده باشم، بعد عروسیمون هم که واسه ماه عسل اونجا بودیم و برای یه زندگی خوب و با آرامش ازش کمک گرفتیم....حالا شاید دلیل این سفر هم تو باشی.

میدونم دلیل این سفر الکی نبوده...یه چیزی هست...به امید خبرای خوب.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد